به گزارش پیام خانواده همه چیز مهیای بازگشت آمریکا به برجام شده است. از انتخاب بلینکن وزیر خارجه تا جیک سالیوان مشاور امنیت ملی و وندی شرمن در معاونت وزارت خارجه تا آخرین مرد مخفی هسته ای آمریکا.دیپلماتی پنهان که از صفر تا صد مذکرات آمریکا و ایران از عمان تا لوزان و وین سایه به سایه آمده است.دیپلماتی که رئیس تیم مذاکره کننده آمریکا بود و در حاشیه و کسانی که دستی در اخبار و سیاست داشتند او را به خوبی می شناختند.مردی که 13 سال پای ثابت مساله هسته ای ایران بود.
گویا جو بایدن با گلچین دیپلمات ها به مقابله سعودی و کاهش تنش با ایران آمده است. دیپلمات در سایه با نام ویلیام برنز قرار است ریاست بالاترین نهاد اطلاعاتی آمریکا را به عهده بگیرد.او جاسوس نبوده کار اطلاعاتی نکرده اما مردی کهنه در سیاست است. سال 98 کتاب او با عنوان گفتگوهای پشت پرده در ایران به چاپ رسید. در آن کتاب بخشی را که به ایران اختصاص داده است بسیار خواندنی است خصوصا در دوره فعلی که پیشبینی ها از یک آینده نامعلوم خبر می دهد.
ساعتی پس از انتشار خبر اعلام نامزدی برنز برای پست نهاد اطلاعاتی آمریکا رسانه های خبری به آن واکنش نشان دادند و با تحلیل ها و خاطراتی که او در کتاب معروف خود به آنها اشاره کرده است او را دیپلماتی کارکشته و کسی که احتمالا معمار روابط ایران و آمریکا نیز بوده خوانده اند. برنز اولین دیپلماتی بود که پس از آمدن ترامپ به کاخ سفید با یک نامه طویل از ناکارامدی سیاست خارجی او از کار خود استعفا داد. او که اکنون رییس «بنیاد کارنگی برای صلح بینالملل» است، اردیبهشت سال گذشته در یک نشست این اندیشکده با عنوان رویارویی ترامپ با ایران گفت آمریکا باید از برخورد با ایران اجتناب کند.برنز با دفاع از ایده مذاکرات جدید میان تهران و واشنگتن گفت: «اگر فرض کنید برجام هنوز زنده است اول باید به آن برگردیم و مذاکرات جدیدی را شروع کنیم که به چالشهای برجام میپردازد.»
انتخاب ویلیام برنز در کنار بلینکن و سالیوان خبر از تغییری گسترده در سیاست خارجی آمریکا می دهد مساله ای که به مذاق سعودی خوش نمی اید و اما اگر دولت جدید ایران باب گفتگو را باز کند احتمالا در چهار سال آینده ایران در فضای بهتری قرار خواهد گرفت.
یورونیوز می گوید: او در دوران مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا که پیش از انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیسجمهور، در کشور عمان شروع شد نیز در کنار جیک سولیوان که آن زمان مشاور سیاست خارجی جو بایدن، معاون ریاست جمهوری آمریکا، بود، حضور داشت.
بایدن درباره انتخاب خود گفت: «برنز یک دیپلمات نمونه با دههها سابقه در عرصه جهانی برای امنیت ملت و کشورمان است.»
بی بی سی در معرفی او می گوید: تیم انتقالی بایدن از ویلیام برنز به عنوان یک دیپلمات باتجربه که از دانش، توانایی و چشمانداز لازم برای مقابله با تهدیدات علیه آمریکا برخوردار است، نام برده است.ویلیام برنز که در دولت اوباما، معاون وزیر خارجه بود، نقش کلیدی در مذاکرات هستهای ایران و آمریکا و رسیدن به توافق هستهای داشت.
جان کری، وزیر خارجه آمریکا در دولت اوباما از برنز به عنوان «دیپلمات دیپلماتها» نام برده است.
او که سوابقی چون سفیر آمریکا در روسیه و اردن را در کارنامه خود دارد، از جمله حامیان مهم توافق هستهای است و پیش از این خواستار بازگشت آمریکا به برجام شده بود.
برنز در دوران مذاکرات هستهای آمریکا با تیم هستهای ایران به رهبری علی لاریجانی و سعید جلیلی نیز سرپرستی تیم آمریکا را بر عهده داشت.خاطرات برنز حواشی بسیار داشته است. از نشست محرمانه دو هیات ایرانی و آمریکایی در عمان در سال 91 تا قدم زدن با جلیلی که این قدم زدن هیچگاه رسانه ای نشد!
>>> این مطلب پیشنهاد میشود:
ماجرای قدم زدن سعید جلیلی با ویلیام برنز چه بود؟
با مرور بخشی از کتاب خاطرات ویلیام برنز او را بیشتر بشناسیم:
خاجی صدایش را بالا برده و گفت: «ایرانیها خر نیستند!»
روزنامه اعتماد در برشی از کتاب برنز که به مذاکرات ایران و امریکا در عمان پرداخته نوشت:ایرانیهایی که به عمان آمده بودند از تغییر استقبال میکردند و رویه شان کاملا با رویه هیات ایده آلیست و انسدادگرای جلیلی در مذاکرات با گروه 1+5 متفاوت بود.خاجی و همراهانش دیپلماتهای باتجربه و حرفه ای بودند.خاجی رفتاری دوستانه داشت و در عین حال محافظه کار بود.
همانطور که من سخن میگفتم، خاجی و همکارانش گوش کرده و یادداشت بر میداشتند. در برخی مواقع نگاههای سردی به من کردند و گاهی هم سر تکان میدادند اما حرفهایم را قطع نکردند. ایرانیهایی که به عمان آمده بودند از تغییر استقبال میکردند و رویه شان کاملا با رویه هیات ایدهآلیست و انسدادگرای جلیلی در مذاکرات با گروه 1+5 متفاوت بود. خاجی و همراهانش دیپلماتهای باتجربه و حرفهای بودند. تغییر در شیوه مذاکره ایرانیها و جدیتشان کاملا آشکار بود.
وقتی حرفهایم تمام شد خاجی عنان سخن را به دست گرفت. لحن سخنانش بسیار حساب شده بود. حتی وقتی که فهرست طولانی و قابل پیشبینی شکایات ایران از امریکا را قرائت میکرد هم بسیار محتاطانه و حساب شده سخن میگفت. به شدت از قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل، ترور دانشمندان هستهای ایرانی و تاکید علنی امریکا بر عبارت «همه گزینهها روی میز است» انتقاد کرد.
او به بازگشت امریکا به سیاست قدیمی «هویج و چماق» در مقابله با ایران، اعتراض کرده و صدایش را بالا برده و گفت: «ایرانیها خر نیستند!»
کاملا مشخص بود هیات ایرانی سخنان هشدارآمیز مرا درباره غنیسازی یادداشت کردهاند اما آنها انتظار داشتند سخنان دیگری نیز بشنوند. خاجی تاکید کرد ایران «به هر قیمتی» از «حق» خود برای برخورداری از چرخه کامل سوخت هستهای از جمله غنیسازی، دفاع خواهد کرد. ما درباره این مساله با هم بحث کردیم و من تصریح کردم در معاهده ان.پی.تی «حق» غنیسازی اورانیوم به صراحت نیامده است. مشکلی که ایرانیها با سرسختی شان برای خود ایجاد کرده بودند این بود که جامعه جهانی نسبت به قصد و نیت آنها به شک افتاده بود.
بعد از جلسه اولیه، نخستین گفتوگو از سری گفتوگوهای خصوصی و دو به دو را با خاجی برگزار کردم. خاجی رفتاری دوستانه داشت و در عین حال محافظهکار بود. او به خوبی به این مساله واقف بود که در نهایت دو به دو با هم سخن خواهیم گفت. خاجی تقریبا با حالتی محزون درخواست کرد امریکا حق ایران برای غنی سازی را بپذیرد و تاکید کرد بدون پذیرش این حق کار دشوار خواهد شد.
عراقچی و تخت روانچی دیپلمات حرفه ای بودند نه ایدئولوگ
ویلیام برنز مرد در سایه کسی است که آخرین لحظه توافق برجام را منعقد کرده است به گفت خاطره ای از حمید بعیدی نژاد در اخرین لحظه توافق برنز شخصی بود که تفاهم میان ایران و آمریکا را ایجاد کرد و آنها با دست داددن به یک دیگر پایان مذاکره را علام کردند.
در بخشی از خاطره برجامی برنز آمده است: در اوایل ماه مه، اوباما نامه طولانی محرمانه ای خطاب به آیت اللّه خامنه ای(رهبر معظم انقلاب) ارسال کرد. اوباما سعی داشت با نوشتن این نامه راهی باز کند. اگرچه این نامه باید کاملاً واضح و شفاف نوشته می شد اما در نهایت به گونه ای نوشته شد که در صورت درز کردن به بیرون موجب ایجاد جنجال نشود. اوباما در این نامه بار دیگر بر سخنان خود در پیام نوروزی تأکید کرده بود. او در این نامه بر تصمیم آمریکا مبنی بر ممانعت از دستیابی ایران به سلاح هسته ای تأکید کرده و حمایت خود از موضع گروه ۱+۵ در وادار کردن ایران به دنبال کردن برنامه هسته ای صلح آمیز را اعلام کرده بود. او همچنین در این نامه تصریح کرد دولتش قصد دنبال کردن برنامه تغییر رژیم را نداشته و آماده است مذاکره با ایران را آغاز کند. رهبر عالی ایران یک هفته بعد به نامه اوباما پاسخ داده و او نیز سعی کرد سر نخ را به دست بگیرد. نامه آیت اللّه خامنه ای زبان مبهمی داشت ولی حداقل براساس استانداردهای انقلابیون ایران، تند و تیز و ارعاب آمیز محسوب نمی شد. اگر چه در آن نامه هیچ پاسخ روشنی به پیشنهاد اوباما برای گفتوگوی مستقیم داده نشده بود اما ما اینگونه برداشت کردیم آیت اللّه خامنه ای برای گفتوگو تمایل جدی دارد. اوباما بلافاصله به نامه پاسخ داد. این بار نامه اوباما کوتاه تر بود و در آن پیشنهاد شده بود دو کشور گفتوگوهای دوجانبه ای را به صورت مخفیانه آغاز کنند. اوباما در نامه من و پانیت تالوار را به عنوان نمایندگان آمریکا در مذاکره احتمالی معرفی کرده بود.
این بار ریاست هیأت ایرانی را مجید تخت روانچی و عباس عراقچی، معاونان وزیر خارجه برعهده داشتند. آنها نیز مانند ظریف از دانشگاه های غرب فارغ التحصیل شده بودند. روانچی فارغ التحصیل دانشگاه کانزاس بود و عراقچی از دانشگاه کنت انگلیس فارغ التحصیل شده بود. هر دوی آنها ایرانیانی بهشدت وطنپرست بودند. به آمریکایی ها به دیده شک و تردید می نگریستند و در بیان مواضعشان سرسخت و لجوج بودند. بهزودی دریافتیم آنها در حل مشکل دیپلماتیک خلاق هستند.
در طول ساعت ها مذاکره برای یافتن راه حلی عملی، طیف گسترده ای از هیجانات را تجربه کردیم. گاهی روی میز می کوبیدیم یا از اتاق خارج می شدیم و حتی گاهی درباره مخمصه ای که در آن گرفتار شده بودیم، شوخی می کردیم. اگرچه اعتماد عنصر گمشده روابط ایران و آمریکا بود، اما من احترام حرفه ای فوق العاده ای برای عراقچی و روانچی قائل بودم. البته معتقد بودم بیان علنی این احترام ممکن است موجب بالا رفتن جایگاه آنها شود. عراقچی و روانچی دیپلمات هایی حرفه ای بودند نه ایدئولوگ. درعین حال کاملاً به کشورشان متعهد بوده، به انقلابشان افتخار می کردند و کاملاً مصمم بودند خود را در چارچوب های دیپلماتیک حفظ کنند. اغلب درباره دشواری هایی که در داخل ایران با آن مواجه هستند، بسیار محافظه کارانه حرف می زدند. البته گاهی اوقات نیز می گفتند که رهبری عالی دارند که ممکن است بگوید: من که به شما گفته بودم. حالا ثابت شد که آمریکایی ها قابل اعتماد نیستند و اوباما هم به اندازه بوش به دنبال سیاست تغییر رژیم است.
از همان آغاز مشخص شد فضای گفتو گوها در مقایسه با دور قبلی، بسیار متفاوت و نویدبخش تر است.
چرا افراطگرایان این دیپلمات را دوست ندارند؟نکاتی در مورد انتصاب ویلیام برنز
به گزارش خبرآنلاین بخشی از خاطرات ویلیام برنز به همراه جیک سالیوان از اخرین مرحله مذاکرات هسته ای بود که نهایتا به اقدام جامع مشترک(برجام) منتهی شد. در همین باره رضا نصری کارشناس سیاست خارجی در رشته توئیتی درباره ویلیام برنز و معماری او در توافق هسته ای ایران می نویسد:
نامزدی ویلیام برنز برای تصدی ریاست CIA اتفاق قابل ملاحظهایست. دیدگاه او نسبت به سیاست راهبردی آمریکا به طور کل - و نسبت به جایگاه غرب آسیا و ایران به طور خاص - میتواند بر شکلگیری سیاست خارجه دولت بایدن و مناسبات آینده تاثیر بسزایی داشته باشد.
ویلیام برنز ایران را یک قدرت «غیرقابل اغماض» در منطقه میداند که آمریکا باید در نهایت با آن «همزیستی» کند. او صراحتاً - در تحلیلی که در کسوت کارشناس برای وزارت خارجه آمریکا نوشته بود - در توصیف کیفیت تعامل با ایران از واژهٔ «همزیستی» استفاده میکند. اما در عین حال، نگاه فعلی واشنگتن به «قدرت ایران» را «اغراقآمیز» میداند و معتقد است غلو و بیشگویی در مورد ایران - که دولت ترامپ آن را تشدید کرده - ایالات متحده را از تمرکز بر رقبای اصلی - یعنی چین و سپس روسیه - منحرف کرده است.
به طور کلی، او معتقد است معضلات و ناامنیهای خاورمیانه «مُسری» است و نزدیکی بیش از حد به منطقه را مستعد «متاستاز» این ناامنیها به آمریکا میداند. از این رو، برنز از مدافعان سرسخت «چرخش به شرق» و تمرکز بر آسیای شرقی و مدیریت رقابت با چین - به عنوان یک اولویت سیاست خارجه - است.در واقع، او نه تنها تمرکز بر چین را از نظر راهبردی ضروری میداند بلکه معتقد است راهکار ترمیم آسیبهای دولت ترامپ - از جمله آسیب در روابط میان آمریکا و اروپا - «بازگشت به سیاست اوباما» - یعنی بازگشت به راهبرد «چرخش به شرق» - خواهد بود.
او معتقد است آمریکا باید همچنان در خاورمیانه ایفای نقش کند، اما تاکید دارد دولتهای سُنی منطقه نیز باید «سبک زندگی» خود را با حقیقتِ «ایران» - به عنوان «کشوری که حتی با تعدیل سیاستهای انقلابی، یک قدرت غیرقابل اغماض خواهد ماند» - تنظیم کنند.به بیان دیگر، او قائل به تشویق دولتهای عربی به اتخاذ یک سیاست مستقلتر و بومیتر در منطقه در تعامل با ایران است تا بتواند آمریکا را از خاورمیانهٔ پر دردسر - که به زعم او دیگر از نظر تأمین انرژی هم اهمیت سابق را ندارد - خلاص سازد.
ضمن اینکه، امنیت اسرائیل را نیز تا حدود زیادی «تثبیت یافته» میخواند و از این منظر نیز سیاستِ رهایی از قید و تعهد آمریکا در منطقه را توجیهپذیر میداند.اگر این نگرش برنز در فرایند تصمیمسازی در دولت بایدن غالب شود، چه بسا ایران با سهولت بیشتری بتواند «طرح صلح هرمز» را به عنوان جایگزین مقولهٔ «مذاکرات تکمیلی» (Follow-on negotiations) روی میز قرار دهد.